دوستان من هم رفتنی ام ...

برداشت دوم
سلام از پیام های زیباتون در مطلب چند برداشت از زندگی ممنون
خوشحالم که به این مسائل فکر کردید و به نوعی حتی تجربه داشتید.
از نوشتن این مطلب میخواستم به اینجا برسم که بگم لازمه ادم چند دقیقه ای رو به دیگران فکر کنه باورکنید تجربه کنار دیگزان بودن به خصوص تجربه های سخت و گاهی تلخ باعث میشه آدم قدر زندگی و موقعیت هایی رو که داره بیشتر بدونه
من ی حبرنگار حوزه فرهنگی و اجتماعی هستم و با گروه های مختلفی از جامعه سرو کار دارم از غنی گرفته تا فقیر از تحصیل کرده تا بی سواد ،معتاد ،متکدی، روانی،سالمند،کارتون خواب،کودک خیابانی،قاچاقچی و...
سوالی که همیشه در برخورد با این افراد برام پیش میاد این که چرا این افراد به اینجا رسیدن؟
حتی گاهی از خودم بدم میاد که چرا به عنوان یک خبرنگار حوزه اجتماعی از خیلی مسائل و معضلات غافلم ....
چند روز پیش یک ماشین مدل بالا کنار خیابون نگه داشت که توش 10 ،دوازده تا بچه بودن و هر کدومشون ی محله پیاده شدن و رفتن دنبال گدایی اعصابم ریخت بهم وقتی این صحنه رو دیدم و من نتونستم کاری کنم جز اینکه شماره ماشین بردارم و بدم به ...
بعضی وقت ها به این فکر میکنم که کاش هیچوقت واژه ای به نام معضلات اجتماعی توی جامعه وجود نداشت کاش...
اما خوبه ادم گاهی به این مسائل فکر کنه و به این نتیجه برسه که چقدرتوی زندگی کم کاری کرده می تونسته کمک کنه و نکرده
اینکه ممکن یه دقیقه دیگه تو دنیا نباشه و حالا که هست چرا قدمی برنمیداره خدایا یعنی میشه هیچ معضلی توی جامعه نباشه
کاش هیچ مادر پدری به خانه سالمندان نمی رفت
کاش هیچ متکدی نبود
کاش کودک خیابانی وجود نداشت
کاش قاچاقچی نبود اینطوری معتادم نبود بعد دیگه دزدم پیدا نمی شد و...

خدایا کاش می شد از این تجربه ها درس گرفت.

برداشت سوم

اومد پیشم حالش خیلی عجیب بود فهمیدم با بقیه فرق می کنه
گفت: حاج آقا یه سوال دارم که خیلی جوابش برام مهمه!!!
گفتم: چشم اگه جوابشو بدونم خوشحال میشم بتونم کمکتون کنم
گفت: من رفتنی ام!
گفتم: یعنی چی؟
گفت: دارم می میرم
گفتم: دکتر دیگه ای رفتی، خارج از کشور؟
گفت: نه همه اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاری نمیشه کرد.
گفتم: خدا کریمه، انشاله که بهت سلامتی میده
با تعجب نگاه کرد و گفت: اگه من بمیرم یعنی خدا کریم نیست؟
فهمیدم آدم فهمیده ایه و نمیشه گل مالید سرش
گفتم: راست میگی، حالا سوالت چیه؟
گفت: من از وقتی فهمیدم دارم میمیرم خیلی ناراحت شدم از خونه بیرون نمیومدم
کارم شده بود تو اتاق موندن و غصه خوردن
تا اینکه یه روز به خودم گفتم تا کی منتظر مرگ باشم
خلاصه یه روز صبح از خونه زدم بیرون مثل همه شروع به کار کردم
اما با مردم فرق داشتم، چون من قرار بود برم و انگار این حال منو کسی نداشت
خیلی مهربون شدم، دیگه رفتارای غلط مردم خیلی اذیتم نمیکرد
با خودم میگفتم بذار دلشون خوش باشه که سر من کلاه گذاشتن
آخه من رفتنی ام و اونا انگار موندنی بین مردم بودم اما بهشون ظلم نمیکردم و دوستشون داشتم
ماشین عروس که میدیم از ته دل شاد میشدم و دعا میکردم
گدا که میدیدم از ته دل غصه میخوردم و بدون اینکه حساب کتاب کنم کمک میکردم
مثل پیر مردا برای همه جوونا آرزوی خوشبختی میکردم
الغرض اینکه این ماجرا منو آدم خوبی کرد و مهربون شدم
حالا سوالم اینه که
من به خاطر مرگ خوب شدم و آیا خدا این خوب شدن منو قبول میکنه؟
گفتم: بله، اونجور که میدونم و به نظرم میرسه آدما تا دم رفتن خوب شدنشون واسه خدا عزیزه
آرام آرام خدا حافظی کرد و تشکر، وقتی داشت میرفت گفتم: راستی نگفتی چقدر وقت داری؟
گفت: معلوم نیست بین یک روز تا چند هزار روز!!!
یه چرتکه انداختم دیدم منم تقریبا همین قدرا وقت دارم. با تعجب گفتم: مگه بیماریت چیه؟
گفت: بیمار نیستم!
گفتم: پس چی؟
گفت: فهمیدم مردنیم، رفتم دکتر گفتم: میتونید کاری کنید که نمیرم گفتن:نه گفتم: خارج چی؟ و باز گفتند : نه! خلاصه حاجی
مارفتنی هستیم،مگه وقتش فرقی هم داره ؟
باز خندید و رفت، دل من رو هم با خودش برد!
بدان و آگاه باش که تو شایسته
آنی و از نیک ترین مهربانان هستی
برای آنان که یادشون رفته من رفتنی ام ...
حرص می زنند و دیگران را می آزارند ...
دوستان من هم رفتنی ام مرا ببخشید از ته دل ...

 

 



[ جمعه 91/2/15 ] [ 12:30 صبح ] [ مرجان ] نظر

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه